جنسیت:

متغیر دائمی که به صورت بالقوه در سبک های تفکر نقش دارند صفات نشانگر تفاوت در بین سبک هایی است که ما آن را در مرد ها بیشتر از زنان تقویت می‌کنیم به طور خاص مردها بیشتر برای سبک تفکر قانون مدار، درون گرا، آزادیخواه تشویق می‌شوند و زن ها برای سبک تفکر اجرایی، برونگر ، محافظه کارانه، قضاوتی تشویق می‌گردند وبه این ترتیب زنان ومردان از نظر اجتماعی به شیوهای متفاوتی تربیت می‌شوند. تفاوت های موجود بین سبک تفکر زنان و مردان به تربیت اجتماعی آنان در فرهنگی که در آن متولد شده اند برمی گردد و رفتار مطلوب قابل قبول در زنان و مردان متفاوت است(استرنبرگ ،۱۹۹۹،۱۴۹).

قانونگذاری از سنین نوباوگی و پیش دبستانی پرورش می‌یابد این ویژگی جهت پرورش خلاقیت به طور نسبتا آزاد و سازمان نایافته در مراحل پیش دبستانی و در محیط خانه انجام می شود و زمانی که کودکان به مدرسه می‌روند دوره ی پرورش قانونگذاری محدود می شود و از کودکان خواسته می شود که خود را با ارزش های شکل گرفته در مدرسه هماهنگ سازند، معلمان تصمیم می گیرند که کودکان چه کارهایی را انجام دهند در واقع آنچه آن ها از دست می‌دهند سبک تفکری است که عملکرد خلاق را از آن ها می‌گیرد. اما در بزرگسالی برخی مشاغل را تشویق می‌کنند حتی اگر تعلیم وتربیت چنین مشاغلی امکان پذیر نباشد(استرنبرگ ،۱۹۹۹،۱۵۲).

 

  1. سبک های تفکر والدین:

آنچه مورد تشویق والدین قرار می‌گیرد به احتمال زیاد در سبک های تفکر فرزندان منعکس می شود والدین می‌توانند بر رشد شیوه تفکر کودکان مؤثر باشند(استرنبرگ ،۱۹۹۹،۱۵۴).

 

  1. مدرسه وشغل:

متغیر دیگر مدرسه و شغل است، مدارس و مشاغل مختلف مشوق سبک های تفکر متفاوتی هستند در انسان‌ها هستند به طور متوسط در اکثر نقاط جهان سبک تفکر اجرایی، جزئی نگر، محافظه کارانه را تشویق می‌کنند و دانش آموزی با هوش تلقی می شود که هر آنچه به آن ها گفته شود را به درستی انجام دهد و مدارس خود را عامل اجتماعی کننده تلقی می‌کنند اما کودکان چگونگی تفکر را درباره ی امور مختلف و انجام آن را از طریق فرهنگ می آموزند(استرنبرگ،۱۹۹۹،۱۵۵).

 

۲-۱-۵-خطاهای رایج در تفکر

 

افرادی معتقدند هوش، نه بر اثر فرایندهای تفکر بلکه بر اثر دانش اندوزی رشد می‌کند. ولی یکی از خطراتی که افراد با آن روبه رو می‌شوند، به قول دو بونو[۴۵] ، دام هوش یا توهم دانش است. به عبارت دیگر ، بزرگ ترین مانع اکتشاف آن است که مردم خیال می‌کنند می دانند یا می‌توانند کاری انجام دهند. آن ها در دام دانسته های خود گرفتار می‌شوند و راه را بر عقاید جدید می بندند( دو بونو ، ۱۹۷۶، ۵۲).

 

بعضی افراد در روش های یادگیری خود، کم هوش هستند و نه تنها عقاید جدید را در ذهن نمی پرورانند، بلکه در چارچوب عادت های معمول ، قالب گرفته اند. این افراد نیازمند تدابیری برای پروراندن عقاید تازه و استقبال از عقاید دیگران هستند. آن ها بایستی متفکرانی نقاد ، خلاق و خود-انتقادگر شوند. خود انتقادی از نظر بینت[۴۶] مهمترین ویژگی هوش محسوب می شود. ظرفیت خود انتقادی مادر زادی نیست ، بلکه باید با بهره گرفتن از تجربه و تحصیلات آن را پروراند. این آموزش ها بایستی چنان باشد که به دانش آموزان کمک کند تا متوجه شوند ، برخی خطاهای رایج موجب کاهش کارایی تفکر و یادگیری آن ها است. حال برخی از خطاهای یادگیری را به شرح ذیل بیان می شود :

 

  1. شتاب زدگی :

یکی از خطاهای رایج در تفکر آدمی، شتاب زدگی است. ما تکانشی هستیم و توانایی صرف وقت برای در نظر آوردن برنامه های عملی دیگر را نداریم. برای بررسی عواقب تصمیم های خود از پیش فکر نمی کنیم و برای مرور و یادگیری از تجربه های مان وقتی اختصاص نمی دهیم. اچ. جی . ولز[۴۷] می‌گوید : « زیاد خوب نیست به چیزی فکر کنید، مگر این که تا آخر موضوع را بسنجید». این را در بچه هایی که شتاب زده به حرکات بازی واکنش می‌دهند، بدون فکر به اطرافیان پاسخ می‌دهند یا دست به انتخاب های تکانشی می‌زنند، مشاهده کنیم.

 

  1. محدود بینی زیاد از حد آن :

خطای رایج دیگر در تفکر آدمی محدود بینی زیاده از حد آن است. ویلیام بلیک می‌گوید : » آن چه ثابت شده است ، زمانی فقط در خیال می‌آمد». وسعت بخشی به آگاهی خود به وسیله ی پرورش عقاید مختلف و توجه به دیگر احتمالات ، نیاز همه ی ما است. هر گاه به طرز فکرهای از پیش تعیین شده تکیه می‌کنیم و بدون هیچ تفکری به همان دیدگاه متوسل می‌شویم، مکانیکی شده ایم. با شناختی ناقص ، گرفتار طبقه بندی های معمولی و مسیرهای قدیمی و طی شده می‌شویم. ما غافل از احتمال وجود گزینه هایی دیگر و راه هایی بهتر ، خود را ناگزیر از انتخاب بین الف و ب می‌دانیم.

 

  1. فقدان تمرکز :

فقدان تمرکز از دیگر خطاهای آدمی است. هر گاه فاقد برنامه یا تدبیری مشخص باشیم افکارمان آماده ی آشفته شدن هستند. اگر درباره ی اهدافی که باید دنبال کنیم شفافیت کافی نداشته باشیم، بی حساب و کتاب زندگی می‌کنیم و از موارد مهم غافل خواهیم شد . در رویکرد خود به مسائل ، افکارمان پراکنده ، بی ارتباط ، آشفته و مبهم خواهند شد . فلسفه باعث تمرکز حواس بر مفاهیم و پرسش های اساسی درک انسانی می شود ( فیشر ، ۲۰۰۳ ، ۳۳).

 

۲-۱-۶-انواع سبک تفکر

 

افراد با تطابق سبک تفکرشان با دیگران می‌توانند ارتباطات خود با دیگران را بهبود ببخشند. افراد می‌توانند از طریق شناخت رویکرد رئیس خود در ارتباط با مسائل مختلف ، از به وجود آمدن تنش به دلیل کارهای غلط رئیس خود ، جلوگیری نمایند. در ارتباط با کنار آمدن کارکنان با مشکلاتی که از جانب روسا به وجود می‌آید، رابرت برامسون(۲۰۰۴) ینج نوع سبک تفکر را برای دسته بندی نمودن حالت های فکری و حل مسئله ارائه داده است ، که در ابتدا چهار اقدام کلیدی را برای شناخت این قبیل مسائل مطرح می کند که شامل :

 

  • در ابتدا به دنبال شناخت باشیم و سپس آگاه می‌شویم:

هر چه میزان بهتر بتوانید فرد مقابل خود را بشناسید، در تطبیق سبک تفکر خود با وی ، کمتر دچار مشکل خواهید شد.شناخت پنج سبک تفکر در افراد باعث می‌گردد که بتوان سبک های یادگیری ، انگیزش ( از تشویقات و تنبیهات) ، ارزش ها ، نقش ها ، گرایشات درونی و بیرونی و همچنین مردم محوری و وظیفه محوری افراد را بهتر شناسایی نمود.

 

  • به وجود آوردن شرایط تفاهم:

قلب شناخت سبک تفکر افراد در ایجاد رابطه ای همراه با تفاهم است تفاهم کلید ارتباطات، تاثیر گذاری و اعتماد می‌باشد.

 

  • شناخت ضد الگوها :

احتمالا این موضوع بایستی اهمیت بالایی داشته باشد که افراد بدانند چگونه با پرهیز از راه های اشتباه ، از درگیری با آنان خودداری کنند.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...