نظریات روان­پویشی افسردگی بر احساسات ناهشیار و واکنشها به شرایط جدید بر پایه آنچه قبلاً در زندگی رخ داده است تأکید ‌می‌کنند. نظریات یادگیری فرض ‌می‌کنند که افسردگی به فقدان تقویت وابسته است. نظریات شناختی افسردگی بر این عقیده مبتنی هستند که تجارب یکسان ممکن است دو فرد را به طور کاملا متفاوت تحت تأثیر قرار دهد؛ زیرا آن ها درباره موقعیت‌ها، شناخت­های متفاوتی دارند. بر طبق گفته بک (۱۹۸۲) ، افسردگی به بهترین نحوی می ­تواند به عنوان مثلث شناختی از افکار منفی ‌در مورد خود و موقعیت و آینده توصیف شود.

 

افرادی که افسرده هستند به نظر می­رسد در کنترل محیط خود احساس درماندگی ‌می‌کنند. آن ها به عنوان نتیجه­ای از موقعیت­هایی که قبلا با آن مواجه ‌شده‌اند ممکن است یاد بگیرند که ناتوان باشند. این مفهوم به درماندگی آموخته شده مصطلح گشته است (ساراسون و ساراسون، ۱۳۸۳).

 

۲-۱-۲- اضطراب منتشر

 

اضطراب معمولا به عنوان احساس پراکنده و مبهم و نامطبوع ترس و تشویش تعریف می­ شود. شخص مضطرب به خصوص ‌در مورد خطرات ناشناخته بسیار نگران است. علاوه بر آن، فرد مضطرب ترکیبی از علائم زیر را نشان می­دهد: تپش قلب، تنگی نفس، اسهال، بی­اشتهایی، سستی، سرگیجه، تعریق، بی­خوابی، تکرر ادرار و لرزش. در حالی که افراد وحشت­زده به راحتی می ­توانند بگویند از چه می­ترسند، افراد دچار اختلالات اضطراب از علل ترسشان آگاهی ندارند.

 

در اختلال اضطراب منتشر، اضطراب حداقل یک ماه (و معمولا بیشتر) باقی می­ماند و به تجارب اخیر زندگی فرد مربوط نیست. اختلال اضطراب منتشر چهار نشانه دارد: تنش حرکتی، فعالیت بیش از حد دستگاه خودمختار، ترس از آینده و گوش بزنگی زیاد.

 

بر اساس دیدگاه روان­پویشی، علل اختلال اضطراب منتشر، رویدادهای درون­روانی و انگیزه­ های ناخودآگاه هستند. در واقع دفاع­های فرد برای کنترل یا حبس اضطراب کافی نیست. نظریه­پردازان یادگیری معتقدند که علائم اختلال اضطراب منتشر به همان طریقی که دیگر رفتارها یاد گرفته می­شوند، یاد گرفته ‌شده‌اند. در دیدگاه شناختی اعتقاد بر این است که اضطراب نتیجه­ افکار و عقاید غلط، غیرواقعی و غیرمنطقی و خصوصاً اغراق درباره خطرات موجود در موقعیت است (ساراسون و ساراسون،۱۳۸۳)

 

۲-۱-۳- تفاوت‌های بین افسردگی و اضطراب

 

همپوشی قابل ملاحظه­ای بین افسردگی و اضطراب وجود دارد، به طوری که اغلب بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر، افسرده هستند و بیماران افسرده نیز غالبا مضطربند. به علاوه حتی موارد خالص هر دو اختلال، خصوصیات بسیار مشابهی در زمینه خودپنداره تحقیرشده، پیش ­بینی­های منفی و سوگیری منفی در ارزیابی تجارب رایج، نشان می­ دهند. اما تفاوت‌های بین دو گروه، ماهیت خاص هر اختلال را روشن می­سازد:

 

۱-ارزیابی­های منفی در افسردگی، گسترده، کلی و فراگیر هستند؛ ولی در اضطراب، گزینشی و خاص می­باشند، همه سطوح را دربرنمی­گیرند و نسبت به عوامل مثبت بی توجه نیستند.

 

۲-بیمار اضطرابی، چشم­اندازهایی برای آینده می­بیند و از نظر ارادی تسلیم نشده است. بیمار افسرده، آینده را سیاه می­بیند و باور دارد که یک رابطه اساسی را از دست داده یا شکست خورده و از نظر ارادی تسلیم شده است.

 

۳-شخص اضطرابی، شکست­ها یا اشتباهاتش را به طور مطلق به عنوان یک کانون فساد در مرکز شخصیتش یا به عنوان محملی برای بیزاری از خویش نمی­بیند. اما بیمار افسرده، اشتباهاتش را ‌به این صورت تفسیر می­ کند که به طور کلی معیوب و نامناسب است و شکست­هایش غیرقابل جبرانند.

 

۴-بیمار اضطرابی در ارزیابی­های منفی­اش نامطمئن و دودل است، ولی شخص افسرده، مطلق­نگر است.

 

۵-بیمار اضطرابی پیش ­بینی می­ کند که در روابطش با دیگران، در اهداف و مقاصدش، در توانایی انطباق با مشکلات، در عملکرد مناسب و در سلامت و بقایش اشکال به وجود خواهد آمد. شخص افسرده، افسوس می­خورد که منبع کسب رضایتش را از دست داده، از رابطه با افراد مهم محروم گردیده و در اهدافش دچار شکست شده.

 

۶-شخص افسرده دارای یک دید کلی است مبنی بر اینکه هیچ چیز بر وفق مرادش نیست و به همین دلیل احساس تأثر و غمگینی می­ کند (بک، ۱۳۸۳؛ به نقل از کهدویی،۱۳۸۴).

 

۲-۱-۴- ذهن آگاهی

 

۲-۱-۴-۱- ریشه‌های تاریخی ذهن آگاهی

 

از لحاظ تاریخی، ذهن­آگاهی بیشتر با جنبش­های معنوی مرتبط می­گردد تا جریان‌های اصلی روانشناسی. ذهن­آگاهی، تکنیک اصلی مورد استفاده در مراقبه بودایی است که ریشه در آیین مذکور دارد. آیین بودایی در هند و توسط سیدار تاگوتاما بودا[۱۸]که رهبری مذهبی بود، ۵۰۰ سال قبل از میلاد و در واکنش به رنج افراد فقیر، بیمار، مسن و در حال احتضار پایه­گذاری شد. طبق نظریه چهار حقیقت عالی، وجود مملو از رنج است که این رنج، نتیجه­ گرایش خودکار به وابستگی است، طریقه خاتمه­دهی ‌به این رنج در پیش گرفتن طریقت هشتگانه ‌می‌باشد. بودا در طریق هشتگانه به بیان روش­های رسیدن به نیروانا[۱۹]، یعنی آزادی از ناراحتی پرداخته است که مشتمل بر درک فلسفه بودیسم است و پیروی از آن، پایبندی به اصول اخلاقی مربوط به گفتار، کردار، پیشه، منضبط کردن ذهن و مراقبه ‌می‌باشد. این طریق هشتگانه، افراد را قادر می­سازد تا به طور کامل به تجربه زندگی بپردازند، درعین حال گرایش و وابستگی خود به پدیده ها را کاهش دهند (کومار[۲۰]،۲۰۰۲).

 

پس از مرگ بودا در سال ۴۸۳ قبل از میلاد، آیین بودایی همچنان کم رونق باقی می­ماند، تا اینکه امپراطور موریان یعنی آسوکا[۲۱]در قرن سوم قبل از میلاد ‌به این آیین گرایش پیدا نمود. با گسترش بودیسم به نقاط دیگر آسیا، این آیین بر اساس تعابیر مختلف به عمل آمده از تعالیم بودا به فرق مختلف تبدیل شد و دو فرقه اصلی «بودیسم تراوادا»[۲۲]و «بودیسم ماهایانا»[۲۳]ظهور یافت. بودائیان تراوادا به شکلی محتاطانه به تعبیر تعالیم بودا پرداخته و بر آزادی فرد بر اساس تلاش­ های خودش تمرکز نمودند و اساسا به مراقبه و تمرکز و یک زندگی صومعه­ای جدای از جامعه تأکید ورزیدند. در بودیسم ماهایانا، تعبیر آزادانه­تری از تعالیم بودا به عمل آمده که برای افراد بیشتری جذابیت دارد. در این فرقه، ماهایانا، بر رهایی از طریق یک زندگی نیکوکارانه و شفقت ورزی تأکید می­ شود. با آنکه بودیسم تراوادا در سریلانکا، تایلند، برمه و بودیسم ماهایانا در مغولستان، تبت، ژاپن، کره، ویتنام و نپال گسترش یافته است لیکن فرقه دوم، ماهایانا، به دلیل ارائه تعبیر آزادانه­تری از تعالیم بودا از اقبال بیشتری برخوردار شده است. در حدود ۱۵۰ سال بعد از میلاد با شروع تجارت بین هند و چین، ایده­ ها و آیین­های فرقه ماهایانا به چین نیز راه پیدا نموده است ( دایره المعارف بریتانیکا،۲۰۰۳؛ به نقل از کاویانی،حاتمی و جواهری،۱۳۸۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...